چه فیلمی ببینیم؛ توصیه های یک فیلمساز ایرانی در دل هالیوود (آبان 98)

به گزارش فروشگاه طفره، تصمیم گرفته ایم هر ماه در قالب یک مطلب چه فیلمی ببینم فیلم هایی را معرفی کنیم که به دلایلی دیدن دوباره آن ها خالی از لطف نیست. گاهی از فهرست سایت های خارجی استفاده می کنیم و گاهی هم سلیقه شخصی و مناسبت های داخلی را معیار قرار می دهیم. فهرست این ماه کاملا برمبنای سلیقه شخصی یک فیلمنامه نویس ایرانی در دل هالیوود است. حسین امینی که ساخت یک فیلم خوب را هم در کارنامه اش دارد. امینی در گفت وگویی زمانی فیلم های الهام بخش اش را معرفی کرده بود.

چه فیلمی ببینیم؛ توصیه های یک فیلمساز ایرانی در دل هالیوود (آبان 98)

فیلمنامه نویس ایرانی نامزد جایزه اسکار، حسین امینی، (نویسنده فیلم هایی چون بران (drive) و بال های فاخته) با فیلم دو چهره ژانویه سال 2014 از مقام یک فیلمنامه نویس به یک کارگردان تغییر درجه داد. تا امروز این تنها فیلم امینی در مقام کارگردان است اما بعد از آن همچنان به نوشتن فیلمنامه ادامه داد.

دو چهره ژانویه یک اقتباس بی عیب و نقص بود از تریلر دهه شصتی که پاتریشیا های اسمیت نوشته بود و خود امینی از روی این رمان، فیلمنامه فیلمش را نوشت. این داستانی است که شخصیت هایش دمده نمی شوند. داستان آدم های حقه باز و شیادی که در کناره آفتاب سوخته دریای مدیترانه روایت می شود و پیچ و خم های اخلاقی که می شود از دل آن بیرون کشید. امینی در گفت وگویی با امپایر درباره تاثیرات و الهاماتی صحبت کرده که شاهکارهای دوران قدیم رویش گذاشته اند و به او کمک کرده اند تا نگاه، سبک و لحن فیلمش را خوب از کار دربیاورد. این ده فیلم را که امینی توصیه کرده حتما باید ببینید.

آفتاب سوزان

عنوان اصلی: Plein Soleil

محصول 1960

اقتباس با سلیقه رنه کلمان از آقای ریپلی بااستعداد که در غایت زیبایی است و ستاره فرانسوی آلن دلون را در نقش یک آدم ولگرد در اوج تصویر می کند. او تام ریپلی است. مردی که حیطه اخلاقیاتش باعث می شود به خاتمهی جهت نرسد. بعدها این نقش توسط دنیس هوپر، مت دیمون و بری پپر بازی شد اما برای امینی نسخه آلن دلون حرف آخر را می زند.

امینی می گوید: این برای من بهترین اقتباس از روی داستان های های اسمیت است و فکر می کنم میان آن ها بهترین فیلمی است که روح داستان های اسمیت را در خودش حفظ کرده است. فیلم کمی درهم ریخته است چه از نظر روایت داستان و چه کار دوربین اما همان کیفیت خشنی را دارد که به نظر در کار های اسمیت هم هست. آسمان آبی آفتابی فوق العاده به نظر می رسد. آلن دلون و موریس رونه (که نقش دیکی گرین لیف را بازی می کند) احتمالا دو تا از خوش تیپ ترین بازیگران تاریخ سینما هستند. شاید فیلم به تر و تمیزی و صیقل خوردگی آقای ریپلی بااستعداد نباشد اما انرژی واقعی و یک جور ارعاب در خودش دارد. و ریپلی در این یکی فیلم چیزی بیشتر از یک بیمار روانی ساده است. من زمان ساختن دو چهره ژانویه این فیلم را بارها و بارها دیدم. از جزییاتش چیزهای زیادی برای فیلم خودم قرض گرفتم.

محله چینی ها

عنوان اصلی: چاینا تاون

محصول 1974

نوآری با خاتمهی تلخ که همزمان در تصویری که از فساد و زوال اخلاقیات ارائه می دهد، هم دمده و هم مدرن به نظر می رسد. شاهکاری که با همکاری تصاویر جان.ای.آلونزو و موسیقی جری گلداسمیت خلق شد و لایه های جدیدی به فیلمنامه فوق العاده رابرت تاونی داد.

امینی درباره فیلم این طور توضیح می دهد: اولین بار این فیلم را اوایل دهه 80 میلادی دیدم و بعد از سرگیجه ساخته هیچکاک تبدیل به محبوب ترین فیلمم شد. یکی از پیچیده ترین و درخشان ترین طرح های سینمایی است که تا امروز خوانده ام. معلمان فیلمنامه نویسی آن را به عنوان کامل ترین فیلمنامه در مورد آثاری که لایه های مختلف دارند تدریس می کنند اما باز هم چیزی فراتر از این است. این وحشت را ندارد که تحت نظر یک کارگردانی کاملا غیرمرسوم ساخته شود. اگر چه ممکن است فکر کنید این یک نوشته کلاسیک است اما شخصیت پردازی ها کاملا مدرن هستند. فیلم دمدمی مزاجی و آن حس تلخ کارهای پولانسکی را دارد. بهترین درام جنایی سینماست.

مخمصه

عنوان اصلی: Heat

محصول 1995

عشق مایکل مان به جدال اپرایی میان دو مرد در سکانس مشهور کافه به اوج خودش می رسد. در یک رویارویی کوتاه، رابرت دنیرو و آل پاچینو، یادمان می آورند که دزد و پلیس دو روی یک سکه هستند.

امینی می گوید: چیزی اسطوره ای در مورد مخمصه وجود دارد. شبیه فیلم های وسترن است: مرد خوب و مرد بد دو روی یک سکه هستند و مجبورند در نهایت یک زورآزمایی با هم داشته باشند. فیلم مرا به دوران کودکی ام می برد وقتی پسر کوچکی بودم و به دنبال این شمایل های قهرمانانه می گشتم. به عنوان کسی که اولین کار کارگردانی اش است، من به طرز باورنکردنی درمورد استفاده از چند دوربین عصبی بودم. اما تنها سکانسی در فیلم دو چهره ژانویه که در آن از دو دوربین استفاده کردیم در بازار استانبول بود. برای اینکه جایی خوانده بودم که مایکل مان این کار را در سکانس کافی شاپ و روبروه مخمصه انجام داده بود.شما می خواهید لحظه حقیقت هر دو بازیگر را در آن سکانس شکار کنید.

شب و شهر

عنوان اصلی: Night And The City

محصول: 1950

نوآر دست کم گرفته شده ژول داسن، استحقاق این را دارد که کنار فیلم های مانند خارج از گذشته قرار بگیرد. ریچارد ویدمارک زیر مهتاب در خیابان های لندن تحت تعقیب است و این نقطه ارجاع برای امینی است.

امینی درباره تاثیر این فیلم می گوید: این یکی از بزرگترین فیلم های نوآر تاریخ است. عاشق این هستم که قهرمان فیلم بازنده است. او همزمان شیطان و قربانی است. درست مثل کاراکتر چستر مک فارلن در فیلم من.صحنه فوق العاده تعقیب خاتمهی الهام بخش خاتمه بندی فیلم من بود. درست مثل این است که این کاراکترها توسط آدم های واقعی تحت تعقیب قرار نگرفته اند بلکه توسط اعمال خودشان تعقیب می شوند. ریچارد ویدمارک نمی ترسد که نقش آدم های زشت یا ناامید را بازی کند. بسکمک از بازیگران هستند که می خواهند همیشه عالی به نظر برسند اما ویدمارک این توانایی را دارد که نقش بازنده ها را بازی کند.

انزجار

عنوان اصلی: Le Mepris

محصول 1963

شاهکار ژان لوک گدار خاکسترهای عشق مرده میان زن (با بازی بریجیت باردو) و همسر فیلمنامه نویس اش (با بازی میشل پیکولی) را به هم می زند. جک پالانس، از غول های سینما کسی است که این آتش را بیشتر خاکستر می کند. موسیقی تاثیرگذار ژرژ دلرو و صحنه های روی صخره های کاپری یکی از احساساتی ترین فیلم های گدار را رقم می زنند.

امینی درباره انزجار گفته است: چیزی درباره حضور در جو و فضای مدیترانه و احاطه شدن توسط مناظر بی خاتمه و سخت و سنگی و ترکیب آنها با استایل دهه 60 وجود دارد. این داستان دیگری درباره زوجی است که از هم جدا می شوند با موسیقی که من واقعا عاشقش هستم و لحظات زیادی که بدون دیالوگ ارتباط برقرار می کند. در حقیقت فیلم هایی که من به آنها تمایل دارم، زیاد دیالوگ ندارند که فکر می کنم چنین سلیقه ای برای یک فیلمنامه نویس عجیب باشد. البته فیلمنامه نویسی چیزی بیشتر از دیالوگ نویسی است. یک نفر زمانی به من گفت: برای فیلم بران (Drive) باید پول خوبی گرفته باشی. تو فقط 15 خط دیالوگ برای آن فیلم نوشتی! عامه مردم فکر می کنند فیلمنامه نویسی فقط نوشتن دیالوگ هاست.

ماجرا

عنوان اصلی: LAvventura

محصول: 1960

سه گانه عاشقانه میکل آنجلو آنتونیونی، ماجرا، شب و کسوف، احتمالا برای بعضی ها آخرین کلمات در سینمای منجمد شده هنری هستند اما امینی می گوید که فیلمسازان کمی پیروز می شوند به افول رابطه ها به خصوص در رابطه با آن هایی که مرده اند دست پیدا کنند. ماجرا در غیاب روبات ها و بیگانگان و کوسه های قاتل با ریتم آهسته اش پیروز می شود از دریچه نگاه مونیکا ویتی و گابریل فرزتی با جهان پر رمز و راز ارتباط برقرار کند.

امینی می گوید: وقتی فیلمنامه فیلم دو چهره ژانویه را می نوشتم برای کاراکتری که کرستن دانست نقش اش را بازی می کند دائم در ذهنم مونیکا ویتی ماجرا را داشتم. کرستن البته بازیگر خیلی متفاوتی است اما من این فیلم ها را به او دادم تا نگاه کند چون آن حالت معمایی مونیکا ویتی را می خواستم و برای اینکه این سه فیلم آنتونیونی چگونگی از هم پاشیدن رابطه ها را فقط با رو برگرداندن یکی از دیگری نشان می دهد. هیچ وقت دیالوگ ها چیزی نمی گویند، همه اش زبان بدن است. اواخر چهل سالگی بودم که واقعا شروع به تحسین آنتونیونی کردم. آنتونیونی استاد اسیر کردن بازیگران در قاب است.

شمال از شمال غربی

عنوان اصلی: North by Northwest

محصول 1959

بیشترین سرگرمی که می توانید داشته باشید. امینی هیچکاک را منبع بی خاتمهیش برای بهترین فیلم های جاده ای می داند. در فیلم هایش هواپیماها، قطارها و اتومبیل ها وجود دارند. دستورات هیچکاک برای سرعت و تعلیق برای همه تریلرها شبیه یک نقشه پیش ساخته عمل می کند.

امینی می گوید: می دانم به طرز دیوانه واری جاه طلبانه به نظر می رسد ولی می خواستم صحنه های تعلیق دو چهره ژانویه حتی اگر شده کمی هیچکاکی بنظر برسد. فکر می کنم کارگردانانی که اولین فیلم شان را می سازند بیشتر از فیلمسازانی که تحسین شان می کنند ایده می گیرند تا کارگردانانی که مثلا تجربه بیشتری دارند. من عاشق روشی هستم که هیچکاک بذر شک و تعلیق را در فیلم هایش می کارد و شما را جای کاراکترش قرار می دهد. سکانس دیالوگ گفتن کری گرانت و اوا ماری سنت وقتی در قطار با هم ملاقات می کنند یکی از بهترین سکانس هایی است که دیده ام. احتمالا سرگرم کننده ترین فیلم هیچکاک است. به این معنا که دائم این انرژی را به مخاطبش می دهد که بعد از آن چه خواهد شد. فیلم محبوبم از هیچکاک سرگیجه است اما قطعا شمال از شمال غربی هم میان پنج فیلم برترم جای دارد.

آسمان محافظ

عنوان اصلی: Sheltering Sky

محصول: 1990

پل باولس درمورد اقتباس برناردو برتولوچی از رمانش دیوانه وار عمل نکرد. فیلم هنوز هم مکاشفه تاثیرگذاری درباره رابطه یک زوج(دبرا وینگر و جان مالکوویچ) دارد که زیر آفتاب صحرا مسائل شان را حل می کنند.

این فیلم قطعا تاریخ ندارد.اما به طرز باورنکردنی زیباست.این لحظه های نفس گیر میان زوجی که هنوز عاشق هم هستند و با این حال جدا شده اند، زمانی که رابطه به خاتمه رسیده است اما هر دو نفر به طرز باورنکردنی هنوز به هم علاقه دارند.نمی دانم چرا ولی برای من همیشه این لحظه در فیلم های خیلی تاثیرگذار بوده است.در نماهای کرین فیلم هم چیز خاصی وجود دارد. سفر با اتوبوس گرد و خاک گرفته و استفاده از مناظری که بازتاب زندگی احساسی این آدم هاست و ما در سکانس هایی از دو چهره ژانویه از آن استفاده کردیم.

چاقو در آب

عنوان اصلی: Knife in The Water

محصول: 1960

درست مثل دو چهره ژانویه فیلم تریلر رومن پولانسکی هم درباره قدرتی است که بین دو مرد و یک زن در نوسان است. خشونت فیلم بیشتر روانی است. این فیلم اولین نامزدی اسکار را برای پولانسکی در بخش بهترین فیلم خارجی زبان به همراه آورد.

امینی معتقد است: این فیلم یک جور حسادتی دارد که ما در فیلم خودمان از آن الهام گرفتیم. و تم اصلی آن مردی است که سعی دارد قدرت خودش را بر مرد دیگری تحمیل کند. درنهایت آن ها جلوی چشم مرد به یک دوئل مرگبار تن می دهند. یک چیز پنهانی عجیب و غریب زیر لایه ظاهری وجود دارد که من آن را در داستان های اسمیت هم تشخیص دادم. ملغمه ای از حسادت و رقابت و پارانویا که شما در رابطه ها زیاد می بینید.

کلئو از 5 تا 7

عنوان اصلی: CLÉO from 5 to 7

محصول: 1962

فیلم کلاسیک آنیس واردا مربوط به موج نوی سینماست. یک ساعت و خرده ای زندگی یک خواننده جوان را به تصویر می کشد که با خبرهای شومی از سوی دکترش روبرو می شود. طراحی لباس و صحنه فیلم برای امینی و طراح لباس فیلمش استیون نوبل منبع الهام شد.

امینی درباره این الهام بخشی گفته است: این فیلم کلید اصلی برای طراحی لباس و موهای بازیگران در فیلم ما بود. همه آن مدی که در دهه 60 رواج داشت را می شود در آن دید. کرستن عاشق مد است و قبلا این فیلم را دیده بود. اگر فیلم های موج نوی فرانسه را با همه آن جامپ کات ها و فیلمسازی تجربی دوست دارید و منبع تان هم قصه های ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو است، این فیلم را ببینید. واردا قصه ای شخصی تر درباره زنی را روایت می کند که از زندگی اش مسرور نیست. آیا من هم زمانی موج نوی فرانسه را تجربه کرده ام؟ خب راستش وقتی 18 ساله بودم همیشه نسخه ای از گل های شر بودلر را در جیبم داشتم. به طرز باورنکردنی متظاهرانه بود و دوستانم هنوز بابتش مرا دست می اندازند.

چه فیلمی ببینم؛ فصل مدارس را مفرح بگذرانیم (مهر 98)

منبع: دیجیکالا مگ

به "چه فیلمی ببینیم؛ توصیه های یک فیلمساز ایرانی در دل هالیوود (آبان 98)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چه فیلمی ببینیم؛ توصیه های یک فیلمساز ایرانی در دل هالیوود (آبان 98)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید