شجریان به روایت هم محله ای ها ، پاتوق خسرو آواز ایران تخریب می گردد؟
به گزارش فروشگاه طفره، در محل شایعه شده قرار است ساختمان را بفروشند. لابد می کوبند و چند طبقه می سازند. کاش اینجا به یاد استاد بماند...
به گزارش ایسنا، دل آواز که حدود 30 سال است در خیابان شریعتی، خیابان شهید سودمند واقع شده، ملکی سه طبقه قدیمی است که سالیان بسیار محمل موسیقی ایرانی بود. رفت و آمد بزرگان هنر ایران، تمرینات کنسرت شجریان، دفتر نشر آثارش، کلاس هایش، دفتر فروش بلیت های کنسرتش، نشست های خبری او و … همه و همه اینجا برگزار می شد.
این کوچه و خانه اوقاتی که شجریان سفر نبود، شاهد رفت و آمد جمعیت زیادی از علاقمندان برای دیدن این هنرمند بود. بسیاری از علاقمندان او از شهرهای مختلف بدون هیچ هماهنگی ساعت ها جلوی در منتظر بودند تا شاید شجریان را زمان سوار شدن بر اتومبیلش ببینند.
اما چند سالی است این کوچه و خیابان رونق سابق را ندارد. نه عصرهای یکشنبه شاگردان به دل آواز می آیند، نه هنرمندان برای تمرین کنسرت.
محمدرضا شجریان چند سال است با اعلام بیماری سرطان خود تمام فعالیت های حرفه ای خود را قطع نموده و به درمان بیماری می پردازد و این روزها دیگر به دل آواز سر نمی زند.
حالا زمزمه های شایعه فروش این ملک هم به گوش می رسد که در این صورت ظرف چند روز همه ساختمان تخلیه و به احتمال زیاد مانند خانه های قدیمی محله بهار و شریعتی تخریب می گردد. به همین دلیل روانه دل آواز می شوم.
به خیابان شهید سودمند می رسم، نیازی به پیدا کردن پلاک شرکت دل آواز نیست. اواسط کوچه روی دیوار نوشته شده درود بر خسرو آواز ایران. خسرو آواز لقبی بود که فریدون مشیری به شجریان داد و برای اولین بار در کنسرت بیستون ارکستر ملی پشت تریبون رفت و شجریان را با این نام خطاب کرد. می گویند بیش از 10 سال است که این عبارت روی دیوار بیرونی شرکت دل آواز توسط یکی از علاقمندان نقش بسته. اگر چه کم کم رنگش رفته اما هنوز عبارت خودنمایی می نماید.
این کوچه و خانه اوقاتی که شجریان سفر نبود، شاهد رفت و آمد جمعیت زیادی از علاقمندان برای دیدن این هنرمند شاخص بود. بسیاری از علاقمندان از شهرهای مختلف بدون هیچ هماهنگی ساعت ها جلوی در منتظر می نشستند تا شاید شجریان را موقع سوار شدن بر اتومبیلش ببینند.
اما چند سالی است این کوچه و خیابان رونق سابق را ندارد. نه عصرهای یکشنبه شاگردان به دل آواز می آیند، نه هنرمندان برای تمرین کنسرت و نه آنچنان رفت و آمدی آنجا صورت می گیرد. انگار نه انگار که این خانه روزی خانه دل ها اهالی موسیقی بود.
حتی زمزمه های شایعه فروش این ملک هم بگوش می رسد که در این صورت ظرف چند روز همه ساختمان تخلیه و به احتمال زیاد مانند خانه های قدیمی محله بهار و شریعتی تخریب می گردد. برای پرس و جوی این شایعه به دفتر دل آواز رفتم.
افتخار ما در این محل همسایگی شجریان است
زنگ در دل آواز را زدم اما بعد از انتظار فراوان هیچکس جوابی نداد. گویا کسی در ساختمان نیست. یکی از همسایه ها خانمی جوان است و با ماشین بیرون آمده و می خواهد در پارکینگ را ببندد که سراغش می روم. از شجریان می پرسم. می گوید خبر بیماری استاد را سال تحویل 95 در فضای مجازی دیده، شوکه شده و باور نمی نماید همسایه چندین و چند ساله شأن در بستر بیماری افتاده است. خانم جوان عجله دارد با این حال می گوید: همه افتخار ما در این محل همسایگی شجریان است.
آقایی که فکر می کنم هم سن و سال شجریان باشد از در یکی از خانه های روبرو که نوساز است بیرون می آید. از او می پرسم که می دانید این ساختمان چه کسی است؟ می گوید: مگر می گردد ندانم؟ استاد شجریان بزرگ. ما از قدیمی های این محل هستیم. حسابش از دستم در رفته ولی فکر کنم 20-30 سالی هست که دفتر استاد شجریان اینجاست. ما خانه قدیمی را کوبیدیم و از نو ساختیم برای بچه ها، اما این ساختمان قدیمی هم خودش هویت محل است و صاحبش. شجریان چشم چراغ محله ماست… می پرسم آیا می داند قرار است یکی از خیابان های تهران به نام شجریان نامگذاری گردد؟ می گوید: بله. البته ما سال ها است به همه فامیل، دوست و آشنا پز می دهیم که ساکن خیابان شجریانیم.
کنسرت هم نوا با بم شلوغ ترین روزها بود
از خاطراتش می پرسم می گوید: خاطره که زیاد است. همه ما اتومبیل استاد را از قدیم می شناختیم. هر بار که در کوچه پارک بود دائم نگاه می کردیم که چه زمانی از دفتر بیرون می آید که سلام علیکی بکنیم. چند عکس یادگاری هم دارم. اما شلوغ ترین روزها مربوط به زلزله بم بود که استاد کنسرت گذاشت. مردم برای خرید بلیت هجوم می آوردند. یک بار هم یک ماشین از صبح ایستاد دم در و صدای نوار استاد را بلند کرد که شاید استاد متوجه گردد. (با خنده می گوید) این آخری خیلی اعصاب همه را به هم ریخت …
او یک جنتلمن واقعی است
همسایه دیگری به منزل رسیده که از او درباره استاد می پرسم. مرد جوان می گوید: زیاد اهل موسیقی نیستم. ربنا شجریان را دوست دارم. چهار سال است اینجا ساکن هستم و یکی دو بار شجریان را دیدم. با آنکه با موسیقی اش ارتباط بر قرار نمی کنم اما از برخوردش خیلی خوشم آمد، جنتلمن واقعی است.
کوچه خلوت است و منتظر می ایستم که کسی رد گردد. جوان دیگری می آید و می گوید: عاشق استاد شجریان هستم اما نمی دانستم اینجا دفتر استاد است. دو سال است ازدواج کردم اینجا مستأجریم. از شانس بدمان وقتی به این کوچه آمدیم که استاد بیمار هستند و دیگر به دفترشان نمی آیند. یک بار پسرش همایون را جلوی دفتر دیدم اما مجال صحبت نشد. خدا استادمان را حفظ کند. کاش این ساختمان می شد موزه شجریان.
کاش شجریان سلامت گردد و باز برایمان بخواند
خانم مسنی که از خرید روزانه برگشته متوجه صحبت های ما می گردد و می گوید: با خانواده همه کنسرت های استاد را رفته ایم. از بم تا همین اواخر. کاش سلامت گردد و باز برایمان بخواند. اینجا بعد از بیماری استاد دیگر رونق سابق را ندارد. سوت و کور شده؛ دیگر از آن دختر و پسرها و آدم های مسنی که می آمدند جلوی شرکت برای دیدن استاد خبری نیست. آدم ها غریبه شده اند. در محل شایعه شده قرار است ساختمان را بفروشند. لابد می کوبند و چند طبقه می سازند. کاش اینجا به یاد استاد بماند…
در محدوده خیابان بهار و شریعتی و کوچه سودمند کمتر کسبه قدیمی پیدا می گردد که محمدرضا شجریان را ندیده باشد. میوه فروشی که می گوید بارها استاد از او میوه خریده تا بقالی که می گوید استاد گاهی از جلوی مغازه رد می شد.
به تازگی شورای شهر تهران بدون رأی مخالف به نام گذاری خیابانی به نام محمدرضا شجریان رأی مثبت داد، چه خوب است با این مقدمه ای که پیش آمده شهرداری تهران همتی به خرج دهد و مانند موزه عزت الله انتظامی، در زمان حیات هنرمند این ملک را هم بخرد و موزه کند. اینجا ظرفیت آن را دارد که در کنار موزه و کافه، مکتب آوازی هم دایر گردد. یا حتی چیزی شبیه به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران که سال هاست منحل شده است.
منبع: همشهری آنلاین